شعر

گوهر ولای تو به طینت من بود ای صنمم
ذکر خوب نام تو عبادت من بود ای صنمم
تو دلبر جانانه ، من عاشق دیوانه
تو شمع ولا و من بر گرد تو پروانه
ای حاصل من ، آن روی مهت
ای قاتل من ، تیر نگهت
امام رضا (ع) امام رضا (ع)
گره خورده این دل بر مویت
به فدای جلوه رویت


جزهوای کوی تو به قلب ودلم نکنم هوسی
کافرم اگر به غیر یاد تو من بکشم نفسی
ای آروزی دل ها / من بنده وتو مولا
دل با تو شود آرام / آرام دل زهرا
من مال توام / ای تاج سرم
جز کوی تومن جایی نروم
امام رضا (ع) امام رضا (ع)
گره خورده این دل بر مویت به فدای جلوه رویت


بنده گدا کجا که مست سبوی رضا بشود
عبد بی حیا کجا که زایر کرب وبلا بشود
خجلت زده ام کردی
از بس که کرم کرده ای
از لطف غلام خود را
راهی حرم کرده ای آهوی دلم دنبال رضاست

قلب و جگرم مال رضاست

امام رضا امام رضا گره خورده این دل بر کویت به فدای ...  

چون توای شاه کسی حشمت ودربار ندارد ! 

جلوه  و جاذبه ات ، ثابت  و سیّار، ندارد!

خلقی از شوق چو پروانه روانند به سویت !

 هیچکس  مثل تو این گرمی بازار ندارد!

جمله مشتاق ونظرباز تو باشیم ، به هرجای

میل کوی تو  فـقط   فرقه ی زوار ندارد!

هرکه  آن بارقه و جلوۀ جانانه  بدیده است !

رفته هوشش زسر و طاقت گفتار ندارد!

ماو من نیست دراین میکده و محفل عرفان

جوش عشقست،حساب کم وبسیارندارد!

آن غـزالی  که  پناهندۀ  درگاه  تو گـردد

تـرس صیاد و کمند  و دد و آزار  ندارد!

آن کبوتر که  به پـرواز   درآید   امــروز

بی حرم اوج  و  پر  و  بال سزاوار ندارد!

(بیکی) ازدایرۀ خطّ تو بیرون شدنی نیست

خطّ  مهرتو  به جز  نقطه و پرگار ندارد!

بارالها ، می عشقش به من ازلطف عطا کن!

آن طهوری که به خمخانه ی خمّار ندارد!

با تشکر از شاعراهل بیت آقای اکبر علی بیکی

 

 

 

ای غریبی که ز جد و پدر خویش جدایی

خفته در خاک خراسان، تو غریب الغربایی

این رواق تو و صحن و حرمت همچو بهشت است

روضه ات جنت فردوس مسما به رضایی

آه از آن دم که ز سوز جگر و حال پریشان

ناله ات گشت بلند آه تقی جان به کجایی

ای شه یثرب و بطحا تو غریبی به خراسان

سرور جمله غریبان و معین الضعفایی

اغنیاء مکه روند و فقرا سوی تو آیند

جان به قربان تو شاها که تو حج فقرایی. 

 

 

 

 

این رضا کیست که عالم همه خشنود از او است

این رضا کیست که بر درد دل خلق دوا است

ای ضعیفی که تو را پشت و پناهی نبود

شو پناهنده بشاهی که معین الضعفا است

ساکن کوی رضا باش که این ابر کرم

سایة رحمت او برسر سلطان و گداست

دامن ضامن آهو مده از دست که او

دوست را ضامن و فریاد رس روز جزاست

در دبستان رضا درس فضیلت آموز

که دبستان رضا مکتب تسلیم و رضاست

سخن سوختگان سوزی و حالی دارد

لیک سوزنده تر از هر سخنی شعر رساست 

 

 

 

 

 

ای راهب کلیسا دیگر مزن به ناقوس

خاموش کن صدارا، نقاره می زند طوس

آیا مسیح ایران کم داده مرده را جان

جانی دوباره بردار با ما بیا به پابوس

آنجا که خادمینش از روی زائرینش

گرد سفر بگیرند با بال ناز طاووس

خورشید آسمان ها در پیش گنبد او

رنگی ندارد آری چیزی شبیه فانوس

رویای ناتمامم ساعات در حرم بود

باقی عمر اما افسوس بود و کابوس

وقتی رسیدی آنجا در آن حریم زیبا

زانو بزن به پای بیدار خفته در طوس..

 

 

 

در دلم هر شب حیاطت آب و جارو می‏کنم

چشم‏هایم را که می‏بندم، تو را بو می‏کنم

خواب دیدم روی صحن تو طلاکاری شدم

ضامنم می‏گردی و احساس آهو می‏کنم

مثل آن دست میان ظرف سقاخانه‏ات

دست‏های خواهشم را پیش تو رو می‏کنم

خواب دیدم روی آبی‏های نقش گنبدت

با دو رکعت، دانه دل را پرستو می‏کنم

آسمان پای پیاده روی دستم می‏رسد

زیر لب با گریه وقتی صحبت از او می‏کنم

کیستی ای آشنایم ای تماشای غریب

با تو تنها با تو تنها با تو من خو می‏کنم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد